۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۶, جمعه

دیکتاتوری ایرانی؛ ترکیبی از ترس، ایمان، قدرت و مقاومت


 



مقدمه: چرا شناخت دیکتاتوری در ایران ضروری است؟



در جهان امروز، دیکتاتوری‌ها دیگر تنها به سرکوب فیزیکی بسنده نمی‌کنند؛ آن‌ها ذهن‌ها را هدف می‌گیرند، با زبان بازی می‌کنند، با دین مشروعیت می‌سازند و با فناوری، کنترل را به سطحی بی‌سابقه می‌رسانند. ایران نمونه‌ای منحصر به‌فرد از این پدیده است: حکومتی دینی-نظامی که از تلفیق اعتقادات مذهبی، ابزارهای امنیتی، ساختارهای سیاسی پیچیده و سرکوب روانی برای تثبیت قدرت استفاده می‌کند. شناخت این ساختار و بازخوانی ابعاد مختلف آن، نه فقط برای تحلیل گذشته و حال، بلکه برای آینده‌ای آزادتر ضروری است.





یک روز معمولی در زندگی یک شهروند تحت دیکتاتوری



صبح زود، دختری دانشجو با چادری اجباری، دلش را برای عبور از گشت ارشاد صابون می‌زند. پدرش، معلمی بازنشسته، جمله‌ای انتقادی را در چت خانوادگی واتساپ تایپ می‌کند، اما قبل از ارسال، آن را پاک می‌کند. برادر او، روزنامه‌نگاری جوان، مجبور است خبر واقعی را سانسور کند تا مجوز انتشار بگیرد. در خیابان، دوربین‌های نظارتی، پلاک ماشین‌ها را ثبت می‌کنند و در فضای مجازی، هر پست منتقدانه ممکن است بازداشت به دنبال داشته باشد. این تنها یک روز عادی‌ست در ایران؛ کشوری که دیکتاتوری در زندگی روزمره مردم ریشه دوانده است.





دیکتاتوری مذهبی؛ مشروعیت آسمانی برای ظلم زمینی



آن‌چه جمهوری اسلامی را از بسیاری دیکتاتوری‌های دیگر متمایز می‌کند، مشروعیت دینی آن است. در این ساختار، ولی فقیه نه تنها رهبر سیاسی، که نماینده خدا بر زمین است. اعتراض به او، نه مخالفت سیاسی، بلکه “مقابله با خدا” تلقی می‌شود. فقه حکومتی، ابزارهای سرکوب را تقدیس می‌کند و نهادهایی چون حوزه علمیه، شورای نگهبان و سپاه پاسداران، همه در خدمت این روایت الهی از قدرت‌اند. این پیوند دین و قدرت، هر نوع مخالفت را به گناه تبدیل می‌کند، و سرکوب را به تکلیف.





ساختار قدرت در جمهوری اسلامی؛ شبکه‌ای درهم‌تنیده از کنترل



ولایت فقیه در رأس این ساختار قرار دارد؛ جایگاهی بدون نظارت، مادام‌العمر، و فراتر از قانون. زیر این رأس، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، قوه قضائیه، سپاه، صداوسیما، و نهادهای متعددی چون ستاد امر به معروف، همه در مدار کنترل‌اند. حتی نهادهای انتخابی مانند مجلس و ریاست‌جمهوری، به شدت مهندسی می‌شوند. این ساختار همانند تار عنکبوتی عمل می‌کند که هر صدای مخالف را در خود گیر می‌اندازد. در چنین ساختاری، نه اصلاح امکان‌پذیر است، نه رقابت سیاسی، نه گردش قدرت.





نقش سپاه پاسداران؛ دولت در دل دولت



سپاه پاسداران، از یک نیروی نظامی در دوران جنگ تبدیل به امپراتوری‌ای شده است که در همه ابعاد جامعه حضور دارد: امنیتی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی رسانه‌ای. قرارگاه خاتم‌الانبیا پروژه‌های میلیاردی را در دست دارد، صداوسیما عملاً بازوی تبلیغاتی سپاه است، و اطلاعات سپاه نقش اصلی را در سرکوب اعتراضات ایفا می‌کند. سپاه نه تنها حافظ نظام، بلکه ذی‌نفع اصلی آن است؛ دولتی در دل دولت، با دسترسی نامحدود به منابع و قدرت.





سانسور و خودسانسوری؛ وقتی ترس در ذهن خانه می‌کند



یکی از خطرناک‌ترین جلوه‌های دیکتاتوری، نهادینه شدن ترس است. سانسور رسمی با خودسانسوری درونی تلفیق می‌شود؛ مردم یاد می‌گیرند چه نگویند، چه ننویسند، حتی چه نیندیشند. نویسنده‌ای که داستانش را پنهان می‌کند، استادی که از درس‌دادن درباره نظریه‌های غربی پرهیز می‌کند، روزنامه‌نگاری که تیتر را بی‌خطر انتخاب می‌کند؛ همه نشانه‌هایی از ذهنی خسته، محافظه‌کار و دچار خفگی فکری‌اند. این نوع سرکوب، عمیق‌تر و پایدارتر از بازداشت و شکنجه است.





دیکتاتوری در آینه تاریخ ایران؛ از رضاشاه تا خامنه‌ای



دیکتاتوری در ایران پیشینه‌ای طولانی دارد. رضاشاه با قدرت نظامی و تمرکزگرایی، محمدرضا شاه با ساواک و حمایت خارجی، و جمهوری اسلامی با دین و ایدئولوژی، هر کدام الگویی از استبداد را عرضه کردند. تفاوت در ابزار است، نه در ماهیت: همه‌ به دنبال تمرکز قدرت، سرکوب آزادی، و حذف رقیب بوده‌اند. اما آن‌چه جمهوری اسلامی را پیچیده‌تر کرده، تلفیق سرکوب با معنویت است؛ ترکیبی که فهم و مقابله با آن را دشوارتر کرده.





نتیجه‌گیری: آینده آزادی در سایه سرکوب



هیچ دیکتاتوری‌ای ابدی نیست. فشار اجتماعی، آگاهی عمومی، اعتراضات مردمی و تلاش روشنفکران، دیر یا زود نظام‌های اقتدارگرا را با بحران مشروعیت مواجه می‌کند. جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. آنچه آینده را می‌سازد، نه قدرت رهبران، بلکه پایداری مردم، امید به تغییر و اراده جمعی برای ساختن کشوری آزاد و انسانی است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر